به گزارش همشهری آنلاین، یکی از بحرانهای او، عدم هویت است. انتقام از جلوههای باستانی فرش ایران و شکوهمندی بیزوال امامرضا(ع)، نتیجه چنین بحرانی است. بحران دوم که جنبه روانی دارد، به عقدههای جنسی او که خودش میگوید به آنها میشود، ربط پیدا میکند.
امام رضا(ع) قلب ایران است. این را آن ایرانی بازنده هم خوب میدانست که به بهترین شخصیت هویت حمله میکند. او خواست قلب ما را نشانه بگیریم. اما تاریخ نخوانده بود تا بداند که لایزالی یک محبت عمیق و واقعی، چگونه نسل به نسل عامل انسجام و وحدت بین لایههای مختلف اجتماعی در ایران است. اهانت به امام رضا(ع) تمام مردم ایران را همدل و یکپارچه کرد و مرزها مشخص شدند.
سه روز پیش در همان جشنوارهای از یک فیلم موهن به ساحت فرهنگ ایران و نماد درخشانش امام رضا(ع) به عملی که سالهاست تصاویر زشت و کریه از ایران را به بالاترین قیمت میخرند، آمد. حالا بالاخره کار به جایی رسیده است که رفتارهایی از این دست، به هم خوردن اعتماد بهنفس جمعی ایرانیان نمیشود، بلکه هر نهججمهای به هویت ملی و دینی ایران که با عاملیت خودفروختگان هموطن انجام میشود، مردم را هوشیارتر میکنند و میکنند.
علی عباسی، کارگردان فیلم عنکبوت مقدس، دو مشکل عمده روحی و اجتماعی را در فیلمهایشان برونداد یا بهعبارتی پیشنهاد کرده است. یکی از بحرانهای او، عدم هویت است. انتقام از جلوههای باستانی فرش ایران (با به تصویر کشیده شده طراحی یک سجاده) و شکوهمندی بیزوال امامرضا(ع)، نتیجه چنین بحرانی است. بحران دوم که جنبه روانی دارد، به عقدههای جنسی او که خودش میگوید به آنها میشود، ربط پیدا میکند.
جالب اینجاست سعید حنایی، قاتلی که فیلم درباره اش ساخته شده است، در واقع دچار رنج می شود یا عقده های جنسی نبود و از اختلالات دیگری می برد. اما علی عباسی اینها را به آن شخصیت از دور بودن الصاق کرده تا بروندادی از مسائل روحی و روانی خودش را به فیلم کند تبدیل کند. بخت با علی لااقل آن یار بود که با قرار دادن این محتواها ذی یک نتیجه گیری کلی سیاسیوالقدر، آن را به فستیوال کن بفروشد و با استفاده از هنرپیشهای که کن میخواست به عنوان ترحم بابت بلاهایی که قبلاً در زندگی بر سرش آمده، نخل طلا را میخواست. به او بدهد، فیلمش را حتی در فهرست برندگان اختتامیه هم دید. در ادامه، طی دو بخش به بررسی ریشههای این دو اختلال روانی و اجتماعی و تاثیرشان بر پدیدن فیلمی مثل عنکبوت مقدس پرداخته شده است. این نوعی از نقد ژنریک یا تکوینی است که البته به دلیل علاقه مند به هویت ایرانی و مقام قدسی امام رضا(ع) از خرج دادن احساسات در لحن پرهیز نیست.
علی عباسی و بحران هویت اجتماعی
این انتقام از کیست؟ از چیست؟ پوستری برای فیلم عنکبوت مقدس طراحی کرده است که در آن عکس نامتعارف و ناجور یک زن روسپی را جای گل قالی ایرانی گذاشتهاند(البته به نظر می رسد که نیت بازنمایی یک سجاده است اما طراح بیشتر عناصر بصری یک فرش را طراحی کرده است). میدانیم که همه دنیا را به فرش میشناسند و فرش ایرانی را طراحی میکنند، یکی از تختهای مهم برای تحلیل ذهن ایرانیان است.
گل قالی همیشه به ایده مرکزی این جامعه اشاره دارد و جای دادن چنین تصویری در آن، یعنی در مرکزیت فکر این جامعه هیچچیز پررنگتر از زن روسپی نیست. یعنی تمام فکر و ذکر جامعه مردسالار ایران دفع خطر از این زنان است، این درونمایه فکر میکند که قاتل هولناکی مثل سعید حنایی به آن دچار است، در جامعه ایران جنبه تاریخی دارد. هرکس جستوجوی مختصر در ماجرای سعید حنایی کرده باشد، میداند که پس از یک تعارض ناکام به همسرش، ابتدا به سراغ مردانی رفت که فکر میکردم مزاحم نوامیس مردم میشوند تا حال آنها را بگیرند و بعد از آن که زورش نمیرسد، نقشه زنان خیابانی را بکشند. . یعنی حتی در ذهن یک روانی خفهشده در عقدههای شخصی هم اولین معزلی است که طرح میشد، بحث زنها نبود.
اصلاً استدلالآوری در رد چنین تهمتی به ناخودآگاه جمعی و تاریخی ایران، لازم نیست. اساسا خود کسی که چنین بنیادین و بزرگی وارد می کند، باید برای ادعایش دلیل بیاورد. تشبیه نقشهای پیچیده فرش ایرانی به تارهای عنکبوت هم یک انتقامجویی از جانب کسی است که حتی خودش در ایران بزرگ نشده و زندگی نکرده است. سکانس ابتدایی فیلم با یک نمای معروف (Establishing shot) آغاز می شود که تصویر هوایی دستکاری شده از شهر مشهد است.
حرم امامرضا(ع) در قلب شهر قرار دارد و رشتههایی از چراغها مانند تارهای عنکبوت از این حرم بهسمت نقاط مختلف شهر رفتهاند. مشخص است که امام رضا(ع) را به چه چیزی میکند و درون ذهن این موجودی است که ساخته میشود، مطابق همان پوستر و باقی فیلم، چه چیزی گذاشتهشده است.
در اینجا به امامرضا(ع) بهعنوان تعیینکننده در هویت ایرانی حمله میشود. خود علی عباسی هم بهعنوان نویسنده و کارگردان فیلم میگوید فیلمش نه درباره سعید حنایی، بلکه درباره جامعهای است که قاتلپرور است. لابد عباسی خودش را از این قاعده مستثنی میداند تا در جامعه پذیرفته شود. اما حقیقت این است که مشکل اصلی بحران هویت است. او نه کاملاً سوئدی یا دانمارکی شده و هویت اروپایی را دریافت کند و نه آنقدر ایرانی است که در این هویت شریک باشد. برای اثبات خودش به جامعه غربی ناچار میشود بزرگترین توهینها را به اصل و اساس جامعه پدریاش نثار کند.
نیروهای داعش که از غرب به این گروه میپیوندند هم دچار بحرانی در هویتشان بودند. آنها از نسل دوم مهاجرانی بودند که نه مثل پدرانشان هویت عربی داشتند و اساسا عربی را بدون لهجه میتوانستند حرف بزنند و نه بهخاطر موی مشکی پوست نیمهروشنشان در جامعه غربی پذیرفته شدند.
انتخاب آنها نوعی انتقامجویی بود که هویت شرقی را رادیکالتر از خود مردم سنتی شرق میکرد و امثال علی عباسی که دستشان به چندتا جشن و جشنواره غربی میرسد و از ادغامشان در جامعه غربی هنوز نامیده نشده است، از آن سوی بام شیرجه میزند.
عباسی و مثل او از قبیله طارق صالح، فیلمساز مصریالاصل سوئدی که در همین دوره از کن هم حضور داشتند، روی دیگر سکه داعش هستند. موالید نوعی از بحران هویت که در نهایت به خشونتی انتقامجویانه و کور از جامعهای با هویت سنتی میشود. قربانی هر دو گروه هم سرزمین طردشده و ترکشده مادری و پدری است. مشتی بیوفا که یا دوست یا پدرانشان وطن را مثل هتل دانستند و وقتی از خدمات ناراضی بودند، کردند، حالا همانجا برگشتند تا سرخوردگی بابت این هجرت بیفایده را شناسایی کنند.
آنها میخواهند تلافی کنند این بیهویتشدگی را سر جای دربیاورند که در ذهن خود پوزخند نامر مردمش را تخیل میکنند. کسی به آنها نگفته بود که «پس چی شد؟ مگر قرار نبود آنجا خوشبختتر از ما شوی؟» اما این شکستخوردگان، چنین صدایی را در ذهن میشنیدند. هیچکس مثل اینها نمیتواند قلب شریانهای اجتماعی سرزمین مادریشان را خوب شناسایی کند. چه بیگانهها و چه حتی ساکنان خود آن سرزمین.
شکولوفسکی، فرمالیست روس، جمله بسیار مشهوری که میگوید لب ساحل، صدای دریا را نمیشنوند» بله! آنها عادت میکنند و آن صداها، آن بو و مزهها، جزئی از آن هستند که پشت عدسی چشمها و پردههای گوش است. اما کسی که دور شده و آشنا می شود، خوب می دهد قلب ماجرا کجاست و به همانجا حمله می کند.
مثل داعش که به جان آثار باستانی و تاریخی غرب آسیا افتاد و حتی اماکن مقدس مذهبی را تخریب کرد و مثل علی عباسی که به جان طرح باستانی قالی ایران و مکان مقدسی مثل حرم امامرضا(ع) افتاد. آیا تا به حال یکی از آن کسانی است که بهدلیل بحرانها دچار چنین حقد و کینههایی شدهاند، در وضعیتی هستند که عقدههایش میشود و آرام میشوند؟ علی عباسی هرگز به چنین آرامشی نمی رسد و حریف هیولایی نمی شود که به جان ذهنش فرو رفته است.
او از چیزی که میگذرد، بخش ویژهای از سمت مردم ایران درموردش دارد و هرچیز را میبخشد یا فراموش میکند، به آن نمیشود. قبل از عباسی کسان دیگری به گنبد حرم امام رضا(ع) با گلوله توپ حمله کرده و کسان دیگری را برای جاانداختن قانون بیحجابی، در یکی از صحنهای این حرم، حمام خون بهراه انداختند. اما آن دم و دستگاه سرجایش باقی ماند و شکوهش عالمگیرتر هم شد. شما هم محو میشوید و میروید و ما میمانیم. چراغهای حرم روشن میماند و بوی گلهای قالی ایرانی در هوای آن میپیچد.
علی عباسی و مشکل روانی و جنسی
سال۲۰۰۱ میلادی، یک فیلم نئونوآر آمریکایی ساخته شده بهنام «وقتی که عنکبوت میآید». لی تاماهوری کارگردان فیلم بود و مورگان فریمن هم در آن بازی کرده بود. نام فیلم به انگلیسی این بود:
«Along Came a Spider» این فیلم یکسال بعد از دستگیری سعید حنایی، قاتل زنان خیابانی مشهد ساخته شد و ناگفته پیداست که هیچ ربطی به آن نداشت اما در ایران سعید حنایی هم به عنکبوت معروف بود. شاید هنوز خیلیها یادشان باشد که تا یکی، دو دهه پیش یکی از کارهای مطبوعاتی و اهالی رسانه دستوپا کردن القاب و عناوینی خاص برای قاتلان زنجیرهای بود. مثلاً به موردی که قبل از سعید حنایی بود، خفاش شب میگفتند. سال بعد از مستندی بیرون آمد که بهنام آون، فیلم شناختهشده آمریکایی شد، یک حرف واو اضافه کرد و ماجرای سعید حنایی در آن روایت میشد
«And Along Came a Spider» علی عباسی میگوید مدت کوتاهی پس از دیدن مصاحبه حنایی در این مستند در سال 2002، شروع به نوشتن نسخههای اولیه از فیلمنامه «عنکبوت مقدس» کرد که به نام فرانسویاش شبهای مشهد Les Nuits de Mashhad است. اما عباسی نکات حیرتانگیزی درباره نوع تماس ذهنیاش با این پدیده میگوید: «بهطرز عجیبی با آن مرد احساس همدردی کردم، واقعاً میدانم خودم هستم.
فکر میکنم یک عنصر روانپریشی در لذتجویی قتلهای او وجود داشت، ساختارهای پیچیده و امثال آن. بیگناهی عجیبتر به این دلیل بود که چگونه یک جامعه، یک قاتل زنجیرهای ایجاد میکند. فهمیدم که فیلمنامه، باید نهتنها بر قاتل، بلکه بر زنستیزی تمرکز کند.» علی عباسی به وضوح اعتراف میکند که دارای عقدههای پیچیده پیچیده است و از این نظر با حنایی همذات پنداری میکند.
گذشته از این که آیا وجود حنایی در واقع همان عقدههای جنسی بوده است یا نه، (که به نظر نمیرسد چنین باشد و از مقابله با دیگران رنج میبرد)، عطف به همین سخنان، بهخوبی میتوان آن را دریافت کرد. به جامعه ایران نسبت میدهد، واقعاً درباره این جامعه صادق است یا مسائل مربوط به مسائل فردی و روانی خودش میشود. او در ادامه میگوید: «قصد ساختن فیلم قاتل منهای نبود.
میخواستم فیلمی درباره جامعه قاتلان زنجیرهای (ایران) بسازم. این درمورد زنستیزی ریشهدار در جامعه ایران است که بهطور خاص مذهبی یا سیاسی است، بلکه فرهنگی است.» این عقدههای ناتمام جنسی یک نفر، مثلاً علی عباسی چه ارتباطی با فرهنگ ایران دارد، هم سوالی بیپاسخ خواهد ماند. چه فردی با ویژگیهایی، خودش را ضد آن اجتماع میبیند نه خروجی طبیعی آن.
سعید حنایی از آنجا به عنکبوت ملقب شد که برای قربانیانش طعمه میگذاشت و بعد آنها را خفه میکرد. او عقاید عجیبوغریبی هم داشت که میتوان از آنها برداشت کرد. یعنی خودش چنین ارتباطی بین جنایاتش با ایدئولوژی برقرار کرده بود تا به چنین اعمالی وجاهت و هویت ببخشد. اما برای اثبات بیربطی اعمال او به آن ایدئولوژی، هیچ برهانی صریحتر و قاطعتر از این نیست که ایران خودش این فرد را دستگیر، محاکمه و اعدام کرد.
یعنی حکومتی که حنایی مدعی بود برای حفظ ارزشهای ایدئولوژیک آن چنین جنایاتی کرده است، حنایی را گرفت و دار زد. اما این فقط حکومت ایران نیست که قانون شرع اسلام حنایی را محکوم کند و غیر از چند آدم کجفکر و هیچکارهای که از آشنایان نزدیک حناییها و خانوادههای عجیب و غریب بودند، در میان مردم عادی هم هیچکدام از دینداران و خداباوران چنین جنایاتی را تأیید میکنند. نکردند. قاتل زنجیرهای در همه دنیا تکلیفش مشخص است.
معمولاً برای کسانی که این افراد نرمافزاری را نمیتوانند از عوارض اعمالشان فرار کنند، بیماران روانی درموردشان را نمیگیرند و با اینکه این افراد طبیعی و نیستند، بررسیهای روانشناختی دیگری روی آنها صورت نمیگیرد. بدتر اینجاست که در تحلیلهای روانشناختی، دنبال تبارشناسی اجتماعی چنین اعمالی بگردیم.
در زندگی سعید حنایی، برای چیزی بیشتر از آن نگذشته است که بر عموم مردم آن دوره میگذشت. اما ذهن او سر از جهنمی درآورد که به یکی از هولناکترین قاتلان تاریخ ایران تبدیلش کرد و ریشه آن را در همان ذهن و همان روان مغشوش جستوجو کرد. اگر محمد بیجه را سهسال بعد از حنایی به جرم تجاوز و قتل ۲۷کودک و اجرای اعدام تبدیل کرد، میتوان به محرومیت جنسی در جامعه ربط داد و اگر غلامرضا خوشرو، معروف به خفاش شب که سارق و قاتل زنجیرهای بود و ۹زن را در بستر کشت. فقر قابل بررسی باشد، سعید حنایی را هم میتوان به ایدئولوژی مربوط دانست. تنها جنبه عمومی در خصوص این قضایا بحث امنیت است.
بهلحاظ امنیتی انجام چنین اعمالی بسیار مشکل یا محال و تلاش برای جراحی زیرساختهای جامعه، بهطوری که خودبهخود باعث بروز مواردی از این دست شود، یک تلاش متوهمانه خواهد بود. برخی از عدههای بیاینکه چنین توهماتی داشته باشند، ممکن است برای سوءاستفادههای سیاسی، مسائل روانی را بهجای مسائل اجتماعی جا بزنند. در فیلم عنکبوت مقدس با چنین موردی روبهرو هستیم و شکل اصلی فیلم را عقدههای کارگردان کارگردانش میدانیم.